باران طلاباران طلا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

💕 بــــاران طلا, دخترکـــم 💕

باران جونم بزرگ شده....

2 تا خبر خوشحال کننده چند روزی میشد برای بارانی شورت آموزشی گرفتم که از پوشک بگیرمش امروز دخترم سورپرایزم کرد خییلیییییییییییییی امروز چشمهای خوشگلشو که باز کرد گفت جیش بعدم دویید سمت دستشویی بعدم که.... آی قربونت برم من که انقدر با هوشی انقدر زود همه چیز رو یاد می گیری عزیز دلم خجالت نکش همه این روز ها رو گذروندن این آخری ها عزیزکم رو وقتی می خواستم پوشکش کنم از دستم فرار میکرد . چه خوب که هم خودت راحت شدی و هم مامانی رو راحت کردی عمرم خبر بعدی اینکه دخترم از الان داره پس انداز کردن رو تمرین می کنه این قلک رو وقتی برات خریدم کلی ذوقشو کردی هر موقع هم میدمش دستت خوش...
31 فروردين 1392

عاشقانه های مامان برای باران(4)

    زیبا ترین تصویری که در زندگی ام دیدم نگاه عاشقانه و معصومانه ی تو است زیبا ترین سخنی که شنیدم سکوت دوست داشتنی تو است زیبا ترین احساسم ‚ گفتن دوست داشتن تو است زیبا ترین انتظار زندگیم حسرت دیدار تو بود زیبا ترین لحظه ی زندگیم لمس بودن تو بود زیبا ترین هدیه ی عمرم محبت تو است زیبا ترین تنهاییم گریه برای تو است زیبا ترین اعترافم عشق تو است ...
27 فروردين 1392

یه کم بخندیم؟

عمو زنجیر باف جان ضمن عرض سلام و خسته نباشید جهت زحمات بی دریغ شما بزرگوار یک گِلگی داشتم از حضورتون … شما که زنجیر ما رو بافتی..؟ … پَه چرا پشت کوه انداختی..؟ مشکلتون دقیقاً چی بود؟ مرض داشتید این همه زنجیر بافته شده رو پشت کوه انداختید؟   یعنی اگه اسمت " میرزا پشم الدین خانِ گل کَلَمیان " هم باشه، وقتی میخوای ایمیل درست کنی میگه قبلا یه ایمیل با این اسم ساخته شده ..!!!!   هیچ وقت کار امروز رو به فردا ننداز …   فردا یه عالمه کار داری،   قشنگ بندازش واسه دو سه هفته دیگه ک...
26 فروردين 1392

تقدیم به دخترم

  خودم و دوست دارم ‚ اما نه به اندازه ی تو فرق بین تو و این آدما فرق شب و روزه تو همون شعله ی سبزی که تو جنگلا می سوزه بی تو دنیاها تماشا ندارن شبا دلگرمی به فردا ندارن تو اگه جاری نباشی مث رود قطره ها راهی به دریا ندارن شایدم تو اهل دنیاهای دور دیگه باشی تو یه خورشید دیگه یه کوه نور دیگه باشی میون این همه نا باور و بی حوصله شاید تو برای دل من سنگ صبور دیگه باشی ای حرف همه عالم شده آوازه ی تو خودم و دوست دارم اما نه به اندازه ی تو   «استاد محمد علی بهمنی»   به تو که رسیدم شروع شدم غنچه ای که در زمستان گل داد من بو...
21 فروردين 1392

باران و هفت سین

  باران طلا این چند روزه ‚ درست از اول فروردین مثل این گل و گیاهان که از خواب بیدار شدن شما هم بله. نشونه اش هم اینه که 1 دقیقه تو خونه بند نمی شی اول رفتیم تو حیاط یه کم بازی کردیم ولی خب شما به این حد( د د ) راضی نبودی مجبور شدیم بریم بیرون آره گل دخترم رفتیم پیش هفت سین و حاجی فیروز اما دختر قشنگم خیلی باد می یومد ببین   ...
17 فروردين 1392

اولین پارک رفتن سال 92

باران طلا امروز رفتیم پارک . هوا عالی بود نه سرد بود نه گرم فقط چند لحظه خورشید خانم می رفت پشت ابر ها بعد دوباره می یومد بیرون خیلی خوش گذشت مامانی اما وقتی می خواستیم بریم مگه می یومدی  یه گریه ای راه انداخته بودی که دل سنگ به حالت آب میشد بازم می ریم عزیزم به زودی.   ...
10 فروردين 1392